برو هیات فوتبال. خبر رسیده که یک نفر در راه دفتر هیات فوتبال تهران در خیابان ورزنده، چسبیده به امجدیه است.
همان جایی که گرچه سالهاست هیچ مسابقه سطح بالایی در آن برگزار نمیشود، اما همین آقا که حالا همه را به تکاپور انداخته با گلزنی در دروازههای شمالی و جنوبی آن نام خود را سر زبانها انداخت.
کجا بودیم؟ اینجا. دفتر هیات فوتبال. صدای صلوات میآید. عکاسها خیز برمیدارند به سمت بیرون. «اومد!»
سوژه، «علی دایی» است. کاپیتان سابق تیم ملی که لابد در تمام روزهایی که خبرنگاران به دنبال کوچکترین خبری از او ردش را میزدند به آینده فکر میکرده. آیندهای که کمترین شباهتی با گذشته ندارد.
او حالا برخلاف سالهای گذشته «بازیکن مغضوبی» است که فقط برای اعاده حیثیت بازی میکند. وظیفهای که گرچه آن را بارها و به بهترین نحو انجام داده، اما این بار در شرایطی به فعل خواهد رسید که همه چیز علیه اوست.
دایی، بازیکن جدید سایپاست، تیمی که پس از سالها فعالیت در تهران به کرج کوچ کرد تا تماشاگری برای خود دست و پا کند اما خب، اگر شما فکر میکنید لباس نارنجیها در روزهای بازی سایپا خیابانهای منتهی به ورزشگاه انقلاب را تسخیر میکند، در اشتباهید.
سایپا همچنان تیم کم طرفداری است، گرچه از تیمهای پر عنوان تاریخ فوتبال ماست. جالب اینکه آغاز تیمداری کارخانجات معظم سایپا در فوتبال ایران دقیقا مصادف با فصلی است که دایی با گلزنی خیره کننده در مسابقات باشگاهی تهران به تیم ملی رسید. اما او عضو تیم بانک تجارت بود؛ رقیب جدی سایپا که با خرید امتیاز گسترش متولد شد.
دایی و سایپا در این سالها بارها و بارها از سکوها بالا رفتهاند. سایپا 2 بار قهرمان ایران شده و 2 مقام سومی در کارنامه دارد و در فصل گذشته نیز مدعی جدی قهرمانی بود؛ اما آنها حتی با وجود آنکه در روزهای نخستین به کارگران کارخانه اضافه کاری میدادند تا برای تشویق تیم به ورزشگاه بیایند، هرگز موفق به «طرفدارسازی» نشدند، چرا که قلب طرفداران فوتبال ایران، طبق یک قانون نانوشته متعلق به یکی از دو تیم پرسپولیس و استقلال است و تنها تعداد کمی تیم شهرستانی موفق به شکست این قاعده شدهاند...
جالب اینکه علی دایی نیز در این ویژگی شباهت عجیبی با تیم جدیدش دارد. او قهرمان بزرگ فوتبال ایران در 14 سال گذشته است. بازیکنی که تمام رکوردهای موجود فوتبال ایران را شکست و به مرزهای جدیدی رسید حتی در اینباره که دایی و بزرگترین فوتبالیست تاریخ فوتبال ایران» است تردیدی نیست...
اما لازم به ذکر نیست دوران ملی او در هر شرایطی به پایان رسید. «بهترین» لزوما «محبوبترین» نیست و این حقیقت تلخی است که دایی طعم آن را بارها در ورزشگاههای مختلف ایران حس کرده است. کسی که با گلزنی در بازیهای ملی و اروپایی بارها فوتبال دوستان ایران را به آسمان برده اما همواره از سوی آنان مورد شماتت واقع شده است.
آیا عجیب نیست که غالبا عنوان «محبوب» به دیگرانی رسیده است که کمتر به اندازه او برای تیمهای ملی و باشگاهی تلاش کردهاند؛ بازیکنانی چون خداداد عزیزی و علی کریمی که با شیطنت دل از تماشاگر میبردند و یاغیگریشان با حمایت مواجه میشد. عجیب بود.
این دایی بود که مرتب و منظم و از خود گذشته گل میزد و گل میزد و افتخار کسب میکرد اما دیگران بودند که تشویق میشدند. نکند راه فتح دروازهها با راه رسوخ به قلبها متفاوت بود؟
علی دایی به میدان بازگشته، با قراردادی که قطعا مناسب با شان اوست. شک نکنید او بی توجه به سپیدی مو و سن و سال در اختیار سرمربی آلمانی سایپا خواهد بود تا یکی از بهترین فصلهای باشگاهی فوتبال خود را به نمایش بگذارد. با توجه به اینکه او دیگر عضو تیم ملی نیست میتواند با تمرکز بیشتری به بازی بپردازد و این یک توفیق اجباری برای سایپاست.
یک نکته دیگر را هم فراموش نکنید؛ او قصد دارد از زمین و زمان انتقام بگیرد. روزی فیلسوفی میگفت: «با 10 مرد که آنها را از تماشای مسابقه گاوبازی محروم کردهاید، میتوانید جهانی را فتح کنید.»...
و امروز دایی است که سرشار از خشم و بغض از آنها که پاسخ سالها زحمت وی را با قدر ناشناسی دادهاند، میخواهد دنیا را بگیرد. یادمان باشد این بار اتفاق تازهای هم خواهد افتاد. با توجه به علاقهای که ایرانیان به اسطورههای شکست خورده دارند، شاید قفل دلها نیز باز شود. به قول شاعر: «با بوسهای، بی رخصت کلید.»
منتظر فریادهایش باشید. کاپیتان به زمین برگشته!